جدول جو
جدول جو

معنی کت نویس - جستجوی لغت در جدول جو

کت نویس
دعانویس، عاملان بهداشتی مبارزه با بیماری های حصبه، طاعون، وبا، سل
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لغت نویس
تصویر لغت نویس
آنکه کتاب لغت تالیف کند
فرهنگ فارسی عمید
(کَ نَ هََ)
دهی از دهستان تبادکان است که در بخش حومه وارادک شهرستان مشهد واقع و 1366 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
قریه ای است چهار فرسنگی جنوب آباده. (فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
(اَ کَ)
حکم نویس. نویسندۀ محکمه. منشی:
بحجت نویسان دیوان خاک
بجاوید مانان مینوی پاک.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(اِ کُ نَنْ دَ / دِ)
مصور. نقاش صورت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دَ نِ)
نویسیده با دست. نوشته شده با دست. مخطوط. خطی
لغت نامه دهخدا
(کَ نَ)
چهار فرسخ جنوب آباده است. (فارسنامۀ ناصری چ سنگی ص 170)
لغت نامه دهخدا
(تَ جُ)
اقامت کردن در جای. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تنویس
تصویر تنویس
جایگزینی جایگیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رو نویس
تصویر رو نویس
عمل رونوشت برداشتن استنساخ کردن کپیه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چک نویس
تصویر چک نویس
برات نویس و قباله نویس و مستوفی را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حجت نویس
تصویر حجت نویس
منشی، بحث کننده
فرهنگ لغت هوشیار
فرمان نویس، تر زده نویس (ترزده قباله) آنکه اسناد و مدارکی را که قرار بود بمهر دیوان ممهور گردد در اختیار داشت (صفویه)، نویسنده ابلاغات دولتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشت نویس
تصویر پشت نویس
ظهر نویس، سندی که در پشت آن نوشته شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکل نویس
تصویر شکل نویس
مصور و نقاشی صورت
فرهنگ لغت هوشیار
فرهنگ نویس آنکه کتاب لغت تالیف کند فرهنگ نویس: نمونه ای از اشتباهات لغت نویسان هندوستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دست نویس
تصویر دست نویس
((~. نِ))
نسخه ای از یک اثر که نویسنده با دست نوشته است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دست نویس
تصویر دست نویس
خطی
فرهنگ واژه فارسی سره
بسته شده، کسی که دست هایش بسته شده باشد
فرهنگ گویش مازندرانی
کسی که سرین برجسته و برآمده دارد
فرهنگ گویش مازندرانی